تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:شعر,سهراب,سهراب بیا,آب را گل کردند, | 10:28 | نویسنده : mohammadreza

 فهمیدن عشق را چه مشکل کردند

ما را زدرون خویش غافل کردند

انگار کسی به فکر ماهی ها نیست

سهراب بیا که آب را گل کردند

 

 



تاريخ : جمعه 19 خرداد 1391برچسب:شعر,امام زمان,یا مهدی,اس ام اس, | 12:49 | نویسنده : mohammadreza

 

  هزار جمعه رسید و نگار ما نرسید

هنوز وعده ی دیدار یار ما نرسید

نوای قلب و دل بی قرار ما این است

دوای دل بی قرار ما نرسید



تاريخ : جمعه 19 خرداد 1391برچسب: ارزش انسان,ارزش,ارزش انسان (حتما بخوانید), | 12:42 | نویسنده : mohammadreza

 ارزش انسان

هر چیزی با ید ساخته شود تا ارزش پیدا کند برای مثال سنگ تا به طور مجسمه ساخته نشه ارزشی نداره یا اگر چوبی تراشیده نشه و یک طرح زیبا یا یه وسیله چوبی نشه ارزش پیدا نمیکنه ( درسته؟)

 

اما متاسفانه ما انسان ها چقدر خودمون رو می سازیم؟

چقدر سعی کردیم نزد خدا ارزش پیدا کنیم ؟ (به جای خیلی کارایی که می کنیم)

آیا اینقدری هست که ارزشمون بالا رفته باشه؟

 اینقدرهست که به خدا نسبت به قبل نزدیک تر شده باشیم؟

 

خودمون میدونیم که اکثر ما تو این نخ ها نبودیم و یا کم بودیم اما بیایم از همین الان تغییر رو شروع کنیم (آخه کسی از دو دقیقه بعدش هم خبر نداره) و اینو بدونیم که خدا ما رو می بخشه چون او مهربان ترین مهربانان است

ما را ببخش ای خدایی که مختصات بنده و مساحت دنیا به مدار تو ختم میشه...



تاريخ : دو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:خدا هم حرف دارد,خدایا,صحبت خدا,خدا, خدایا شکر,, | 11:12 | نویسنده : mohammadreza

                                             

                                               می دانم هراز گاهی دلت تنگ می شود.

همان دلهای بزرگی که جای من در آن است
آنقدر تنگ میشود که حتی یادت می رود من آنجایم.

دلتنگی هایت را از خودت بپرس.

و نگران هیچ چیز نباش!

هنوز من هستم. هنوز خدایت همان خداست! هنوز روحت از جنس من است!

اما من نمی خواهم تو همان باشی!

تو باید در هر زمان بهترین باشی.

نگران شکستن دلت نباش!

میدانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند.
و جنسش عوض نمی شود

و میدانی که من شکست ناپذیر هستم

و تو مرا داری

برای همیشه!

چون هر وقت گریه میکنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد

چون هر گاه تنها شدی، تازه مرا یافته ای

چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم،
صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام!

درست است مرا فراموش کردی، اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم!

دلم نمی خواهد غمت را ببینم

می خواهم شاد باشی

این را من می خواهم

تو هم می توانی این را بخواهی. خشنودی مرا.

من گفتم : وجعلنا نومکم سباتا (ما خواب را مایه آرامش شما قرار دادیم)

و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه شود

نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می فشارد.

شبها که خوابت نمی برد فکر می کنی تنهایی ؟

اما، نه من هم دل به دلت بیدارم!

فقط کافیست خوب گوش بسپاری!

و بشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن!

پروردگارت

با عشق !



تاريخ : یک شنبه 7 خرداد 1391برچسب:زندگی چیست؟,زندگی,عشق, | 9:32 | نویسنده : mohammadreza

 زندگی یک آواز است  بخوان آن را

زندگی یک بازی است  بازی کن آن را

زندگی یک میدان نبرد است  وارد آن شو

زندگی یک رویا است  واقعی کن آن را

زندگی یک قربانی است  هدیه کن آن را

   زندگی عشق است  از آن لذت ببر 

            ویلیام وردز زورث



با همه لحن خوش آوایی ام
در به در کوچه تنهایی ام
ای دو سه تا کوچه زما دورتر
نغمه تو از همه پرشورتر
کاش که این فاصله را کم کنی
محنت این قافله را کم کنی
کاش که همسایه ما می شدی
مایه آسایه ما می شدی
هر که به دیدار تو نائل شود
یک شبه حلال مسائل شود
دوش مرا حال خوشی دست داد
سینه مارا عطشی دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت
نام تو آرامه جان من است
نامه تو خط امان من است
ای نگهت خواستگه آفتاب
بر من ظلمت زده یک شب بتاب
پرده برانداز زچشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم
ای نفست یار و مددکار ما
کی و کجا وعده دیدار ما

 آقاسی

 



 

 

 

 راهــــی به خـــــــدا دارد  خلوتــــــگه  تنـــهایی ---- آنجا که روی از خود آنجا که به خود آیــــــــی

هر جا که ســـــــری بردم در پــرده تو را دیــــدم ---- تو پرده نشـــــــینی و من هـرزه ی هر جایی

بیدار تو تا بـــــودم رویـــــــای تو مـــــــی دیــــدم ---- بیدار کن از خـــــوابم ای شــــــــــاهد رویایی

از چشم تو می خیزد هنگامه ی ســــر مستی ---- وز زلف تو می زایــــد انگیزه ی شــــــــیدایی

هر نقش نگارینــت چــون منظره ی خورشـــــید ---- مجموعه ی لطف است و منظومه ی زیبایی

چشمی که تماشاگر دز حسن تو باشد نیست ---- در عشق نمی گنجد این حسن تماشـــایی

                                                            شهریار

                                                        

 



صفحه قبل 1 صفحه بعد